خونه خاله جون
سلام!
من باز هم اومدم..
ناز گل من
هر روز بزرگتر و بهتر میشی
امروز من و بابا باید می رفتیم بانک
و اولش فکر کردیم که زود میاییم وخیلی طول نمیکشه
برای همین بود که تو خونهتنها بودی و خواب بودی
ولی رفتیم هی نوبتمون نشد
بعد من نگران شدم زنگ زدم خاله جون بیاد ببرتو
خالهی عزیز و مهربون زحمت کشیدن و آوردنت خونه خودشون
و مثل همیشه همراه با خاله و داداش شایان
به پارک نزدیکیایی خونه خاله رفتید
و خیلی بهت خوش گذشته بود نازنینم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی